با عرض پوزش و معذرت خدمت تمامی خوانندگان گرامی از این به بعد سعی می کنم درس و مدرسه رو تعطیل کنم مثل آدم حسابی بشینم وبلاگ نویسیمو بکنم با حضور سبزتان دل منو شاد کنین عقده ای شدم
نظر خالی میدی ؟
مرد او از سر کار برگشت دست هایش پر از خستگی بود لابه لای دو چشم سیاهش نور کمرنگ دلبستگی بوداز تنش کهنگی را در آوردروی دیوار بی چیزی آویختسوی جوراب زخمی که خم شدیکی، دو تا سکه روی زمین ریختدختر کوچکش سکه ها را جمع کرد و به دست پدر دادبعد آهسته پرسید :بابا دفتر مشق مرا ندیدی ؟با همین سوال البته می گفت :کیف آیا برایم خریدی ؟اخم های پدر توی هم رفتپاسخش باز شرمندگی بودمرگ در چشم این مرد عاجزبهتر از این سرافکندگی بودگفت : یادم بینداز فرداکیف خوبی برایت بگیرمدر دلش می گفت : ای کاش تا صبح فردا بمیرمدخترک باز مثل هر شب ناامید از پدر خفت، افسوساین وسط مادری گریه می کردگریه می کرد و می گفت : افسوسدوستانظلم واجحاف و تبعیضجزء عادات دیرین خاک استبین ما، ما که محکوم خاکیمدرد بالاترین اشتراک است
نظر خالی میدی ؟
مرد او از سر کار برگشت
دست هایش پر از خستگی بود
لابه لای دو چشم سیاهش
نور کمرنگ دلبستگی بود
از تنش کهنگی را در آورد
روی دیوار بی چیزی آویخت
سوی جوراب زخمی که خم شد
یکی، دو تا سکه روی زمین ریخت
دختر کوچکش سکه ها را جمع کرد و به دست پدر داد
بعد آهسته پرسید :
بابا دفتر مشق مرا ندیدی ؟
با همین سوال البته می گفت :
کیف آیا برایم خریدی ؟
اخم های پدر توی هم رفت
پاسخش باز شرمندگی بود
مرگ در چشم این مرد عاجز
بهتر از این سرافکندگی بود
گفت : یادم بینداز فردا
کیف خوبی برایت بگیرم
در دلش می گفت : ای کاش تا صبح فردا بمیرم
دخترک باز مثل هر شب ناامید از پدر خفت، افسوس
این وسط مادری گریه می کرد
گریه می کرد و می گفت : افسوس
دوستان
ظلم واجحاف و تبعیض
جزء عادات دیرین خاک است
بین ما، ما که محکوم خاکیم
درد بالاترین اشتراک است